آخرين روزاى دونفره بودنمون...!
روزهای بلند و گرم تند تند و پشت سر هم دارن میگذرن و من رو به روزی که ۹ ماه انتظارشو کشیدم،نزدیک می کنند؛ روزهایی گه گذشتن و من نمی دونم حظش را بردم یا نه... من و عشقم به آخرین روزاى دونفره بودنمون نزدیک می شيم،اگر خدا بخواد هفته دیگر اسم ما را هم می زارن:"خانواده"... پدر...مادر...فرزند... می خوام ترسهام را کنار بزارم،می خوام اعتماد به نفسم را محکم قورت بدم و بگم من اماده ام... بگم خدایا منو لایق خوبی برای امانتی که قرار است به دستان کوچيك من بسپاری،بدون،کمکم کن تا بتونم اونو اونجورى که تو دوست داری امانت داری کنم... برام دعا کنید... به شدت نیازمندش هستم... 29JUN2012
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی